روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

خاک غریب

جمعه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۴۰ ق.ظ

همیشه فکر میکردم خیلی جذابه که یه دختر طرفدارای زیادی داشته باشه...الان فکر میکنم وقتی جذابه که خودتم همزمان بتونی با چند نفر در ارتباط باشی

الف:یه مرد ۳۵ ساله است که همیشه طبق قوانین و قواعد جامعه زندگی کرده...کار کرده درس خونده دکتر شده پول دراورده...منو که خونوادش تایید کردن انتخاب کرده...میخواد ازدواج کنه...بابام خیلی اصرار داره روش داداشم میگههمه چی تمومه..پولداره ...ماهی ۱۰ تا ۱۲ تا درامدشه...قیافه معمولب داره هم قد و هم وزن منه...حرفایی میزنه که از نظر من عجیب و از نظر روتین جامعه درسته...مثلا ازم میپرسه دوست دارم چند تا مراسم داشته باشم چند تا بچه داشته باشم شوهرم چه ماشینی داشته باشه خونه کجا اجاره کنیم...برعک من دوست دارم بیشتر باهم چرت و پرت بگیم بیشتر باهم بخندیم...بیشتر سفر بریم...در قید و بند خونواده هامون نباشیم

میم:یه پسر ۳۳ ساله است قد بلند داره...خانواده باکلاس و پولدار مداره...حقوقش ماهی ۴تومنه...امنیت شغلی نداره...خونه و ماشین نداره...قیافش سیاه سوخته اس ولی معمولیه...منو میخندونه خیلی...مدام حرف میزنه حتی وقتاییی که من سایلنت میشم...دوسم داره ...نمیخواسته هیچوقت ازدواج کنه و منو که دیده نظرش عوض شده...بیخیال زندگیه...زندگیو سخت نمیگیره...استرس نداره و خونسرده...

من موندم افسرده و درمونده...نمیدونم باید چکار کنم...دوست داشتن یا منطق؟فقط دوست داشتنو از بین نمیبره؟وقتی پولی نداشته باشم که چیزای که میخوامد داشته باشم که نگران ایندم باشم؟یا وقتی یکی همه چیش خوبه کم کم بهش علاقمند نمیشم؟بابا داداش و مامان مدام اصرار میکنن روی الف و  حتی حاضر نیستن میم رو ببینن و بهم میگن من همیشه ادم نادرستو انتخاب کردم

خواهر بهم میگه که به حرف بقیه گوش ندم میم پول نداره ولی حال دلم باهاش خوبه

و من اینجا دوباره اقیانو اشک راه انداختم

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۸/۱۲/۱۶
زیرزمینی

نظرات  (۴)

باید قلبت باش بتپه.همین.فقط همین.به دل توجه کن.دوست داشتن جنگیدن میاره.گذشت میاره.فقط باید جربزه داشته باشه مادیات حل میشه.من جای تو بودم دنبال کسی بودم که در دوست داشتن کم نزاره و حتی اگه شده مشکلات مادی رو بدون اینکه خانوادن بفهمن خودم با شغلم حل میکردم.اصلا وقتی عقل یه چیزی رو خیلی قبول داره باید بهش شک کرد.در ازدواج باید حس و جذابیت وجود داشته باشه.به نظر من حتی مکمل بودن خوب نیست باید شبیه به هم باشن .روح و درون دختر و پسر شبیه هم باشن.خانم قلب قلب باید بتپه.مردی باید باشه که بت بگه بت افتخار میکنم.سختی درس خوندنت رو ببینه و بت افتخار کنه و حتی بت بگه که تو دکتری و از من بالاتری و کسر شان نشه که تو رو بالاتر بدونه.ببین در کل میگم خودت باید دوستش داشته باشی وگرنه ازدواج اش دهن سوزی نیست و اگر حس و دوست داشتن توش نباشه ازدواج هیچ گوهی نیست.ببخشید .لطفا با کسی ازدواج کن که جذبش شده باشی.نگاه پدر و مادر محترمه ولی خودت فقط خودت رو در نظر بگیر.یه مرد که بفهمه تو ادم بغلی هستی و نوازشت کنه و باهاش خوش باشی و تو دلت بخواد که اونو در همه چیزات شریک کنی.ببخش طولانی شد.

۱۹ اسفند ۹۸ ، ۱۴:۱۹ فتل فتلیان

میدونییید بنظرم اگه  تصمیمت عقلانییی باشه باختی اگه همش دلیی باشه بازم باختی  نه که ۱۰۰ ٪ ببازیا ولی احتمال خطا زیاده 

بنظرم هرکدوم رو توی مساعل دیگه ای که فکر میکنی از ملاک هات هست بسنج ، چون میشه پول و قیافه باشه ولی اخلاق و عشق و خوشبختی نباشه و برعکسش 

تصمیم خیلییی سختیه 

ارزو میکنم بهترین تصمیمو بگیری و بهترینها برات اتفاق بیوفته

سلام. اونقدر ردی ثبات شخصیتش اعتماد پیدا کردی که بدونی بعدا هم حالت باهاش خوش میمونه؟

گاهی آدم های عادی جامعه هم میتونند دوست داشتنی باشند. من تا جوون بودم مثل تو فکر میکردم. دنبال یه آدم خاص بودم. برا همین اون موقع همکلاسی به چشمم نیومد. بعدترها دیدم تغییر کرد. متوجه شدم آدم های خاص فقط یه زمان محدودی خاص هستند. وقتی خاص نبودنشون برات رو بشه خودشون جذب کس دیگه ای میشن که به نظر اونها خاص میان. 

آدم های معمولی تر، با ثبات تر و قابل اعتمادتر برای زندگی کردن هستند. 

یه روزی میرسه که مثل من یاد میگیری عاشق یه آدم معمولی با حرف زدن معمولی و کارهای معمولی بشی و تازه اونوقت میفهمی چقدر این معمولی ها خوبند. 

پاسخ:
از تو براش گفتم رافایل جانم...حالا تو وهمکلاسیو میشناسه...حالا منم مثل تو مردیو دوست دارم که معمولیه...حالا میدونم که فرشته ها معمولین...مرسی رافی جانم که کنارمی

سلام خانوم دکتر ووست داشتنی

نمی دونم حوصله داری یا نه

ولی بعد از ۴۵ سال سن و خب تجربیات ناقص و قدیمیم، با عرض معذرت من دوتا شو انتخاب می کردم.یکیش برام خرج کنه و ببره بگردونه ،اون یکی دورم بگرده ، بخندونه  (این قسمت خندوندن رو خیلی دوس دارم) 

قیافه هم تکراری میشه عزیزم.اصلا چیز مهنی نیست .ایشالا بچه هاتون(هم از اولی هم از دومی خخخخخخ) به خودت میرن خوشگل موشگل میشن

والا 

چقدر سخت می گیری.یه راه حل خوب و اسلامی قمی و خیلی قانونی بهت ارائه دادم.تشکر هم لازم نیست.خواهش می کنم خجالتم نده.انجام وظیفه است

پاسخ:
طیبهجانم از تو و نیکان و همسرت براش گفتم...حالا تو رو میشناسه...مثل من عاشق نیکان و تو شده

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی