روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

حکیمه

دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۲:۴۲ ب.ظ

ماه قبل من رزیدنت نفرو بودم...یکی از سخت ترین بخشا تو بیمارستان ما...بخاطر بخشای خیلی زیاد کووید باز شده نه رزیدنت سال یک داشتم نه سال سه ...پس تقسیم کاری در کار نبود...حداقل روزانه ۲۰ مریض و حداقل ۲۰ مشورت تو این بیمارستان بزرگ...این یعنی از ساعت ۶ صبح تا تریبا ۲ ظهر من فقط باید میدویدم که کارهای روتینم انجام بشه...تو این حالت تو از تک تک مریضا متنفری چون اول از همه خودتی که داری جون میدی...

حکیمه از اول ماه پیش مریضمه...روز اول که بیمارو دیدم بدون اینکه استاد دیده باشه دستور دیالیز رو گذاشتم و پرستارا سریع بیمارو فرستادن دیالیز...استاد اومد منو پرستارو یک ساعت تموم با بیشترین توهین ها شست که چرا مریض رفته دیالیز...بعدم که پرستار با من دعوا کرد

فهمین کافی بود واسه اینکه از اون مریض متنفر بشم...فردا استاد حکیمه رو دیدد و نظرش دیالیز روتین دائم بود...حکیمه همراهی نداشت...شدیدا کاشکتیک بود و هر روز اسیب جدیدی توی بدنش پیدا میکردیم...۳ روز اخر ماه بود که بیمار با افت ا‌سیژن پلورال افیوژن و سپسی رفت ای سی یو و من خوشحال بودم که یهمریض کمتر و مریضی که گسی نمیدونه چکارش کنه از شرش راحت شدم...

برنامه ماه بعد رو دادن و من افتادم ای سی یو...دوباره حکیمه شد مریض من ...و ح جای من رفت نفرو...ح یکی از صبور ترین و اروم ترین و غر نزن ترین رزیدنتایی که ممکنه وجود داشته باشه...حالا بخش من سبکه...روزانه ۸ بیمار ثابت توی تختای کنار هم ویزیت میکنم...مشورت لازم نیست انجام بدم...هرچند تو رشته ما ۸ تا بیمار ای سی یو کم حساب نمیشه ولی برای روزای سختی که گذرونده بودم این یعنی بهشت...یعنی هر روز صبح وقت دارم بیمارمو با حوصله معاینه کنم به حرفاش گوش بدم به خونوادش توضیح بدم و ازمایشاتش رو دقیق و کامل چک کنم...حالا حکیمه رو دوست دارم...هر روز میشنم پای حرفاش...براش از خونم غذایی که دوست داره رو میارم...بهش امید میدم...ولی برعکس ح متنفره ازش...تمام تلاشش رو کرده که بیمار از سرویس نفرو مرخص بشه ولی نشده...هر روز به من میگه چقدر بدش میاد از مریضی که خوب نمیشه...و من میگم چقدر دلم میسوزه براش

حالا میفهمم دلیل تنفر من از مریضابیگاری کشیدن سیستم از ماست نه بدی مریضا نه تنبلی ما نه بد ذاتی ما

موافقین ۴ مخالفین ۱ ۰۰/۰۲/۲۰
زیرزمینی

نظرات  (۵)

#من_هم_یک_رزیدنتم

سلام خانوم دکتر

خدا قوت💐

امیدوارم همیشه اونقدر قوی باشین که از مریض متنفر نشین و

به ای فک کنین که چشم امید بیمارو خانواده اون رو زمین به شماست...

اینو از کسایی بپرسین که عزیزشون چندی بستری میشه و هر حرف و حتی نگاه و حرکت دکتر و پرستار اونا رو تحت تاثیر قرار میده خوشحال یا دلشکسته شون میکنه.. مخصوصا وقتی مریض اوضاعش ناجورتر باشه...

جایی خوندم که نوشته بود کسایی که بهتون امیدوارن رو ناامید نکنین... چقدرم که تو حیطه کاری شما کاربرد داره🙂

سیستم وما ادریک ما سیستم؟! 😩🤔🥴خیلی جای تاسفه

وقتی تخصص باشه تعهد نباشه میشه همین...

خدا انصاف بده... 

و لطفا لطفا هیچوقت از مریض متنفرنشو... 

یاد مامانمو روزای بیماریشش افتادم... و رفتار کادر بیمارستان... 

 

پاسخ:
کتابای دربارای جنگ جهانی و اشویتس رو بخونی میبینی که ادمها وقتی پای مرگ و زندگی خودشون درمیونه نمیتونن به مرگ عزیزانشون حتی فکر کنن...وقتی فشار و جسمی و روحی وحشتناکی روی ماست نمیتونیم پای حرف مریضا بشینیم و اروم و راحت جواب هر سوالشون رو بدیم
۲۲ تیر ۰۰ ، ۱۷:۳۰ دکتر سروش

سلام خانوم دکتر

کدوم رشته رزیدنت هستین؟ 

من عمدا رزیدنت نشدم

3 ماه خوندم کنکور قبول شدم

اراده کنم انشاالله قبولم رزیدنتی 

ولی اگه سرمو ببرن با در قوطی کنسرو 

نمیرم رزیدنت بشم

موفق باشین

❤️ ❤️ ❤️ 

پاسخ:
کار خوبی میکنی رزیدنتی بدترین کاره

آخ که یاد روز و شبای خودم افتادم

البته هنوزم ادامه دارههه

الان حکیمه چطوره؟

چه اتفاقی براش افتاد؟

ح الان چطوره خارج شد؟

یه سوال دیگه

تازه داشتم پست تیر نودو سه تخت چهارم رو می خوندم  هنوز حسی به خواهرزاده ات نداری دوست دارم بدونم الان از کدوم حرف هایی که اونموقع زدی ناراحت شدی یا کدوم حرفا درست بود و یه سوال اگه الان با این طرز فکر و اتفاقاتی که افتاده اون پست می نوشتی کدوم بخشش تغییر می کرد و کدوم ثابت می موند

پاسخ:
حکمیه مدتی بعد از ترخیصش باز اومد اینبارم با سوتغذیه شدید ومرد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی