روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

۹۴ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

۲۱مهر
اسکار بدترین لحظه امروز میرسه به اون لحظه ای که از ترس نفهمیدن نفرو یهو قلبم پی وی سی میزنه...بعد یهو یه نسیم پاییزی میاد و میخوره به صورتم و بعد یه مشت خاطرات مزخرف تر از خودم نمیدونم از کجا میریزه وسط مغزم...چقدر متنفرم که هیچوقت خاطرات یادم نمیرن پی نوشت:خواهری از اون سر دنیا پیام داده چکار میکنی؟ میگم دارم درس میخونم میگه ارواح شکمت میگم حالا دیگه میگه ارواح عمت امسال قبول شی یعنی این خونواده یه جوری منو باور دارن که هیچ کس باور نداره...خخخخخ
زیرزمینی
۲۱مهر
اسکار بدترین لحظه امروز میرسه به اون لحظه ای که از ترس نفهمیدن نفرو یهو قلبم پی وی سی میزنه...بعد یهو یه نسیم پاییزی میاد و میخوره به صورتم و بعد یه مشت خاطرات مزخرف تر از خودم نمیدونم از کجا میریزه وسط مغزم...چقدر متنفرم که هیچوقت خاطرات یادم نمیرن پی نوشت:خواهری از اون سر دنیا پیام داده چکار میکنی؟ میگم دارم درس میخونم میگه ارواح شکمت میگم حالا دیگه میگه ارواح عمت امسال قبول شی یعنی این خونواده یه جوری منو باور دارن که هیچ کس باور نداره...خخخخخ
زیرزمینی
۲۰مهر
واجبه برای همه خانم ها که این پستو بخونن http://malakiti.blogfa.com/post/341
زیرزمینی
۲۰مهر
واجبه برای همه خانم ها که این پستو بخونن http://malakiti.blogfa.com/post/341
زیرزمینی
۲۰مهر
وقتی فکر میکنم دوباره برم تو اورژانس استرس مریض اورژانسی شب بیداری و غیره رو بکشم حالم بد میشه و دلم میخواد قید دستیاریو بزنم وقتی که دفه دومه که دارم نفرو رو میخونم یا حتی شایدم سوم ولی بازم نمیفهممش و کلافه میشم میخوام قید دستیاریو بزنم نظرشما چیه؟چرا انقدر استرس و تحمل کنم؟...برم گلدوزی و خیاطی و اشپزی یاد بگیرم...ساز بزنم و نقاشی کنم...کلی لذت زندگیمو با چیزای قشنگ و رنگی ببرم...چیه تخصص پی نوشت:یه جوری دوستام دارن پشت سر هم از ایران میرن که احساس حماقت میکنم دارم درس میخونم واسه دستیاری پی نوشت2:یکی از فانتزیام اینه الان حامله بودم بعد با اون شکم گنده و اون حجم از پروژسترون کلی بداخلاق بودم دم به ساعت میزدم زیرگریه و هی برای بچم عروسک میبافتم لباس میبافتم...خیاطی میکردم یا کارای اینجوری...مسخره است ولی خب باحاله
زیرزمینی
۲۰مهر
وقتی فکر میکنم دوباره برم تو اورژانس استرس مریض اورژانسی شب بیداری و غیره رو بکشم حالم بد میشه و دلم میخواد قید دستیاریو بزنم وقتی که دفه دومه که دارم نفرو رو میخونم یا حتی شایدم سوم ولی بازم نمیفهممش و کلافه میشم میخوام قید دستیاریو بزنم نظرشما چیه؟چرا انقدر استرس و تحمل کنم؟...برم گلدوزی و خیاطی و اشپزی یاد بگیرم...ساز بزنم و نقاشی کنم...کلی لذت زندگیمو با چیزای قشنگ و رنگی ببرم...چیه تخصص پی نوشت:یه جوری دوستام دارن پشت سر هم از ایران میرن که احساس حماقت میکنم دارم درس میخونم واسه دستیاری پی نوشت2:یکی از فانتزیام اینه الان حامله بودم بعد با اون شکم گنده و اون حجم از پروژسترون کلی بداخلاق بودم دم به ساعت میزدم زیرگریه و هی برای بچم عروسک میبافتم لباس میبافتم...خیاطی میکردم یا کارای اینجوری...مسخره است ولی خب باحاله
زیرزمینی
۲۰مهر
از اول امسال که شروع کردم به درس خوندن اولین باره که طبق برنامم پیش میرم...قرار بود این سه هفته رادیو جراحی و ای ان تی خونده بشه که خدارو شکر خونده شد...جراحی که دور قبل چند فصلش باقی مونده بود کامل شد...خیلی تست جراحی زدم...البته خیلی یعنی احتمالا300_400تا در کل...ولی خب رادیو و ای ان تی هیچی...رادیو چند فصل از کتاب باقی موند که مهم نیس توی دور بعد اگه وقت کردم تکمیل میکنم...اوضاع خوب نیست بدم نیست ولی تست نمیرسم بزنم و این افتضاحه...بعضی روزا واقعا خستم و کم میخونم ...ولی این هفته تمام 5 روز رو رفتم کتابخونه هرچند چهارشنبه کلافه شدم و دوساعتی زود برگشتم ولی بازم خوبه... حالا برنامم برای داخلیه...یه درس داخلی و یه مینور...چون نمیتونم پشت سر هم یه مبحث بخونم خسته و کلافه میشم...بتونم روزای پرتمم بهبود بدم خیلی خوب میشه...دارم تموم زور خودمو میزنم...بتونم روی روزی6 ساعت نگه دارم خوبه... امروز که کتابای داخلیو در اوردم میبینم که یه سری کتابام سفبد سفیدن و انگار اصلا خونده نشدن...ولی من مطمینم داخلیو خوندم...هرچند نه بلدم نه چیزی یادمه... میریم به جنگ داخلی و خدا بزرگه... من میتونم...من میخونم...نتیجه اش با خدا...هر چی خیر باشه
زیرزمینی
۲۰مهر
از اول امسال که شروع کردم به درس خوندن اولین باره که طبق برنامم پیش میرم...قرار بود این سه هفته رادیو جراحی و ای ان تی خونده بشه که خدارو شکر خونده شد...جراحی که دور قبل چند فصلش باقی مونده بود کامل شد...خیلی تست جراحی زدم...البته خیلی یعنی احتمالا300_400تا در کل...ولی خب رادیو و ای ان تی هیچی...رادیو چند فصل از کتاب باقی موند که مهم نیس توی دور بعد اگه وقت کردم تکمیل میکنم...اوضاع خوب نیست بدم نیست ولی تست نمیرسم بزنم و این افتضاحه...بعضی روزا واقعا خستم و کم میخونم ...ولی این هفته تمام 5 روز رو رفتم کتابخونه هرچند چهارشنبه کلافه شدم و دوساعتی زود برگشتم ولی بازم خوبه... حالا برنامم برای داخلیه...یه درس داخلی و یه مینور...چون نمیتونم پشت سر هم یه مبحث بخونم خسته و کلافه میشم...بتونم روزای پرتمم بهبود بدم خیلی خوب میشه...دارم تموم زور خودمو میزنم...بتونم روی روزی6 ساعت نگه دارم خوبه... امروز که کتابای داخلیو در اوردم میبینم که یه سری کتابام سفبد سفیدن و انگار اصلا خونده نشدن...ولی من مطمینم داخلیو خوندم...هرچند نه بلدم نه چیزی یادمه... میریم به جنگ داخلی و خدا بزرگه... من میتونم...من میخونم...نتیجه اش با خدا...هر چی خیر باشه
زیرزمینی
۱۹مهر
واااااااااااااااااااای چقدر عصبانیممممممممممممممم بعدا نوشت:نمیدونم این درد وحشتناک صورتم که چند روزه هست و الان بدتر شده...از دندونه...از سینوسه...از عصبانیت زیاده...از درس خوندنه...انقدر صورتم درد میکنه که حرکت چشمم دردناکه پی نوشت:گاهی ادم بده قصه باش پی نوشت2:حس بچه دوساله ای رو دارم که دستمو گرفتن انداختن تو جامعه دیگه میگن باید گلیم خودتو از اب بکشی...دلیل اینهمه دروغ,زیر اب زنی,عداوت و دشمنی,زیر کار در رفتن رو نمیفهمم...ادما با عداوت درموردت برخورد میکنن انگار ارث پدرشونو از ادم میخوان...تو روت یه چیزی میگن و پشت سرت یه چیز دیگه...نمیفهمم همه جا همینه؟بهداشت همینه؟کار اداری همینه؟ایرانیا همینن؟همه دنیا همینه؟...دلم میخواد تمام این خزعبلاتو بالا بیارم پی نوشت 3:هرچی میخوام یه جوری خودمو اروم کنم بی فایده اس...تمام مدت اون قیافش میاد تو ذهنم که نشستم تو ماشین که غر بزنم تا اروم بشم...اون شروع کرد سر من داد زدن و غر زدن...اه...انگار واقعا فقط فلوکستین جواب میده...هیچ تصوریم برای ادم نمیذارن که ادمو اروم کنه پی نوشت 4:گاهی فکر میکنم کی میخوام از این بچه بازیا دست بردارم و بزرگ بشم و دیگه انقدر حرص نخورم....عصبانیتم داره کمتر میشه و همه چیزو حواله میدم به یه جایی
زیرزمینی
۱۹مهر
واااااااااااااااااااای چقدر عصبانیممممممممممممممم بعدا نوشت:نمیدونم این درد وحشتناک صورتم که چند روزه هست و الان بدتر شده...از دندونه...از سینوسه...از عصبانیت زیاده...از درس خوندنه...انقدر صورتم درد میکنه که حرکت چشمم دردناکه پی نوشت:گاهی ادم بده قصه باش پی نوشت2:حس بچه دوساله ای رو دارم که دستمو گرفتن انداختن تو جامعه دیگه میگن باید گلیم خودتو از اب بکشی...دلیل اینهمه دروغ,زیر اب زنی,عداوت و دشمنی,زیر کار در رفتن رو نمیفهمم...ادما با عداوت درموردت برخورد میکنن انگار ارث پدرشونو از ادم میخوان...تو روت یه چیزی میگن و پشت سرت یه چیز دیگه...نمیفهمم همه جا همینه؟بهداشت همینه؟کار اداری همینه؟ایرانیا همینن؟همه دنیا همینه؟...دلم میخواد تمام این خزعبلاتو بالا بیارم پی نوشت 3:هرچی میخوام یه جوری خودمو اروم کنم بی فایده اس...تمام مدت اون قیافش میاد تو ذهنم که نشستم تو ماشین که غر بزنم تا اروم بشم...اون شروع کرد سر من داد زدن و غر زدن...اه...انگار واقعا فقط فلوکستین جواب میده...هیچ تصوریم برای ادم نمیذارن که ادمو اروم کنه پی نوشت 4:گاهی فکر میکنم کی میخوام از این بچه بازیا دست بردارم و بزرگ بشم و دیگه انقدر حرص نخورم....عصبانیتم داره کمتر میشه و همه چیزو حواله میدم به یه جایی
زیرزمینی