روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

۱۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

۰۵شهریور
کتابی از تا اس واتسون و ترجمه شقایق قندهاری...توی نمایشگاه پارسال بود که ناشر به زور این کتاب رو به دستم داد...اون لحظه خیلی حس خوبی نداشتم و خوندشم بخاطر کتابای زیاد نخونده ای که روی دستم مونده به تعویق افتاد...ولی این کتاب...عالیییییییییییی بود...هرچقدر بگم این کتاب رو دوست داشتم و تمام لحظاتشو با تموم وجودم درک کردم کم گفتمم...کتاب در مورد خانمیه که هر روز با فراموشی از خواب بیدار میشه و شوهرش هر روز صبح باید تمام زندگیشو براش تعریف کنه...ولی کی میدونه شوهرش یا مردی که هر روز صبح کنارش از خواب بیدار میشه چه راست و دروغ هایی براش می بافه...یه کتاب روانپزشکی جنایی خیلی جالبه...توصیه میکنم بخونیدش...البته فیلمش بابازی نیکول کیدمن ساخه شده یا در حال ساخته شدنه...نمیدونم چرا منو خیلی زید یاد کتاب استخوان های دوست داشتنی من انداخت که سالها پیش خوندم...پی نوشت:منتظر یه کتاب غیر منتظره باشد...
زیرزمینی
۰۴شهریور
پارت اولمکان:پاویون بیمارستان زمان:عصر روزی که صبحش 80 تا مریض رو تنهایی دیدم و مدام در حال فکر کردن به این بودم که باید انصراف بدم و از ظهر تا عصر توی زایشگاه در حال معاینه خانم های حامله و زائو بودم وتازه ساعت استراحتم شروع شده بودافراد:چند دختر خود داف پندار (وبعضا واقعا داف)و در حال فارغ التحصیل شدن دور میز استراحت پاویون و مسلما متنفر از جنس مخالف!!!موضوع بحث:طبق معمول شوهر!!!من:در حال درست کردن قهوه ومثلا بی توجه به حرفای جمع ترم بالایی هاخانم خود داف پندار و مثلا متتنفر از جنس مذکر:خانم (س) رو که میشناسید؟بقیه:خب؟خانم خود داف پندار و مثلا متتنفر از جنس مذکر:رفته با اقای (ب) رزیدنت ارتوپدی دوست شده....بهش گفتم بابا این (ب)پسر نادرستیه...با همه دخترا بوده چرا رفتی باهاش دوست دوست شدی (با لحن تمسخر امیز بخونید)گفته نه عزیزم اون منو برای ازدواج میخواد ورابطمون رسمی و جدیه بش گفتم اخه این پسره چاق کوتوله چی داره؟گفته نه منو دوست داره و ادم خوبیه(ناز و عشوه و همه اداهای یه دختر خود داف پندار رو به این جلات اضافه کنید)بقیه با چشم های مثلا از حدقه در اومده و با حالت تحسین امیز:خب؟خانم خود داف پندار و مثلا متتنفر از جنس مذکر:هیچی دیگه منم چیزی بش نگفتم اخه کدوم دکتر بدبختیه که بره با همچین پسر چاق کوتوله ای دوست بشه...اخه یمی نیست بش بگه بیچاره فردا که رفت بهت خیانت کرد ببینم چکار میخوای بکنییکی از بقیه خود داف پندار های پشت میز:اره بابا(ب)‌ رو همه میشناسنش...رزیدنت من بود...ثبات روحی نداره که...تو بگو یه دفه به من محل گذاشت همش سرم داد میزد یبارم جواب پیامامو نداد...دیده بودین وقتی میاد توی اورژانس چجوری داد میکشید؟... اینا رو به (س) گفتم ولی گفته نه با من اینجورینیست...(با حالت چندش حرف زدن یه دختر خود داف پندار بخونید)اخه یکی نیست بهش بگه دختره بیچاره این حرفا چیه مگه یه پسر سی ساله میشه با بقیه یه جور باشه با بقیه یه جور دیگه...برو بابا کی باور میکنه...اه اه من نمیفهمم اون پسره چاق رو چطوری تحمل میکنه اصلابقیه با چشم های از تحسین دراومده:خب؟هیچی دیگه هفته دیگه قراره برن تهران حلقه بخرن...ایشششش مگه تو همین شهر حلقه نیست اخهیکی از بقیه:بابا همه پزشکای مرد ادمای فاسدینخانم خود داف پندار و مثلا متتنفر از جنس مذکر:بگو همه مردا همیننیکیاز بقیه:ولی خب پزشک ها محیط برای خیانتشونم فراهمه بالاخره مهندس ها محیط کاریشون مردونه تره بهترهخانم خود داف پندار و مثلا متتنفر از جنس مذکر:مهندس!!!(با چشم های از حدقه در اومده و باز هم ناز و عشوه فراوان)مهندس اصلا در شان ما نیست...بالاخره مهندس ها از  ما کمترن...وای فکر کن یه روز یه مهندس بیاد بشه شوهرت بعد بهت خیانت کنه...چقدر زشتیکی از بقیه:خب فوق لیسانسخانم خود داف پندار و مثلا متتنفر از جنس مذکر:چی؟؟؟(با همون حالت قبلی حرکات چشم و ابرو هم اضافه کنید)تو بگو پی اچ دی...بالاخره اونا از ما خیلی پایین ترن...اونا مگه کشیک میدن...یا اصلا مگه درساشون سخته که بدونن سختی یعنی چی...من خودم کلی خاستگار پی اچ در داشتم ولی همه رو رد کردم...شوهر ما فقط باید پزشک باشهمن:مگه انسانیت ادمها توی تحصیلاتشونهخانم خود داف پندار و مثلا متتنفر از جنس مذکر:(نگاه تحقیر امیزی به من میکنه)بی اعتنا ادامه حرفشو میگیره:فقط یه پزشک در شان منه ...شوهر من باید پزشک باشه...فقط پزشکا یکم درک دارنمن:تحصیلات هیچوقت شعور نمیارهاین بار خانم خود داف پندار و مثلا متنفراز جنس مذکر حتی زحمت به خودش نمیده که با نگاهش منو تحقیر کنه ادامه میده:فکر کن بری خونه نتوتی با شوهرت درمورد مریض هات حرف بزنی...یا نفهمی اون داره چی میگه از کارش(همون حالت لب و دهن وچشم و ابرو و ناز و عشوه رو اضافه کنید)سکوتمن دارم قهموم میخورم و زیر چشمی به خانم خود داف پندار  و مثلا متنفر از جنس مخالف نگاه میکنم میببینم که با حرکت سر و صورت رو به بقیه به من اشاره میکنه و با حرکت لب هاش میگه که این دختره چاق احمق کیه؟شوهر کرده؟شوهرش مهندسه؟نمیدونم چرا جای اینکه ناراحت بشم از خنده میخوام منفجر بشمپارت دوممکان همونزمان صبح ساعت 4 که من از تایم شب زایشگاهم برگشتمافراد خانم خود داف پندار مثلا متنفر از جنس مذکر و اون یکی خانم خود داف پندارمن:در حال تعویض لباس و اماده شدن برای خوابخانم خود داف پندار مثلا متنفر از جنس مذکر:اره بابا دکتر (ج)رزیدنت سال دو قلب به من پیشنهاد داد و بهم کگفت که تو چقدر خوشگلی هیچی دیگه الان هی بهم پیام میده یکی دوبارم رفتم دیدمش بیچاره فکر میکنه من به این سیاه زشت اهمیت میدم...(ف)رزیدنت داخلی هم یه دوباری منو تا حالا برده شام...بهم گفته من از تو خوشم میاد چون با هیچکس دیگه ای نیستی دیدی که چقدر چاقه...اون روزم رزیدنت(ع)بهم زنگ زدمیدونی که رزیدنت چشمه...والا من نمیدونم اینا شماره منو از کجا گیر میارن...ولی در هر صورت من که از مردا بدم میاد...بالاخره ما پزشک و کشیک !!!میدیم شوهرمون حتما باید پزشک باشه تا ما رو درک کنه...اه اه باز این دختره چاق زشت اومداستدلال و شخصیتش از پهنا تو حلقم ...قضاوتشم با شمانمیفهمم چرا مثل این اکثریت نه میتونم رفتار کنم نه فکر کنم...ولی گاهی فکر میکنم اگه غیر از پزشک ها بقیه رو ادم حساب نمیکردم و دنبال پول وقیافه بودم زندگیم راحتتر بودهرچی نباشه من یه دکتر بدبخت چاق زشتم
زیرزمینی
۰۴شهریور
پارت اولمکان:پاویون بیمارستان زمان:عصر روزی که صبحش 80 تا مریض رو تنهایی دیدم و مدام در حال فکر کردن به این بودم که باید انصراف بدم و از ظهر تا عصر توی زایشگاه در حال معاینه خانم های حامله و زائو بودم وتازه ساعت استراحتم شروع شده بودافراد:چند دختر خود داف پندار (وبعضا واقعا داف)و در حال فارغ التحصیل شدن دور میز استراحت پاویون و مسلما متنفر از جنس مخالف!!!موضوع بحث:طبق معمول شوهر!!!من:در حال درست کردن قهوه ومثلا بی توجه به حرفای جمع ترم بالایی هاخانم خود داف پندار و مثلا متتنفر از جنس مذکر:خانم (س) رو که میشناسید؟بقیه:خب؟خانم خود داف پندار و مثلا متتنفر از جنس مذکر:رفته با اقای (ب) رزیدنت ارتوپدی دوست شده....بهش گفتم بابا این (ب)پسر نادرستیه...با همه دخترا بوده چرا رفتی باهاش دوست دوست شدی (با لحن تمسخر امیز بخونید)گفته نه عزیزم اون منو برای ازدواج میخواد ورابطمون رسمی و جدیه بش گفتم اخه این پسره چاق کوتوله چی داره؟گفته نه منو دوست داره و ادم خوبیه(ناز و عشوه و همه اداهای یه دختر خود داف پندار رو به این جلات اضافه کنید)بقیه با چشم های مثلا از حدقه در اومده و با حالت تحسین امیز:خب؟خانم خود داف پندار و مثلا متتنفر از جنس مذکر:هیچی دیگه منم چیزی بش نگفتم اخه کدوم دکتر بدبختیه که بره با همچین پسر چاق کوتوله ای دوست بشه...اخه یمی نیست بش بگه بیچاره فردا که رفت بهت خیانت کرد ببینم چکار میخوای بکنییکی از بقیه خود داف پندار های پشت میز:اره بابا(ب)‌ رو همه میشناسنش...رزیدنت من بود...ثبات روحی نداره که...تو بگو یه دفه به من محل گذاشت همش سرم داد میزد یبارم جواب پیامامو نداد...دیده بودین وقتی میاد توی اورژانس چجوری داد میکشید؟... اینا رو به (س) گفتم ولی گفته نه با من اینجورینیست...(با حالت چندش حرف زدن یه دختر خود داف پندار بخونید)اخه یکی نیست بهش بگه دختره بیچاره این حرفا چیه مگه یه پسر سی ساله میشه با بقیه یه جور باشه با بقیه یه جور دیگه...برو بابا کی باور میکنه...اه اه من نمیفهمم اون پسره چاق رو چطوری تحمل میکنه اصلابقیه با چشم های از تحسین دراومده:خب؟هیچی دیگه هفته دیگه قراره برن تهران حلقه بخرن...ایشششش مگه تو همین شهر حلقه نیست اخهیکی از بقیه:بابا همه پزشکای مرد ادمای فاسدینخانم خود داف پندار و مثلا متتنفر از جنس مذکر:بگو همه مردا همیننیکیاز بقیه:ولی خب پزشک ها محیط برای خیانتشونم فراهمه بالاخره مهندس ها محیط کاریشون مردونه تره بهترهخانم خود داف پندار و مثلا متتنفر از جنس مذکر:مهندس!!!(با چشم های از حدقه در اومده و باز هم ناز و عشوه فراوان)مهندس اصلا در شان ما نیست...بالاخره مهندس ها از  ما کمترن...وای فکر کن یه روز یه مهندس بیاد بشه شوهرت بعد بهت خیانت کنه...چقدر زشتیکی از بقیه:خب فوق لیسانسخانم خود داف پندار و مثلا متتنفر از جنس مذکر:چی؟؟؟(با همون حالت قبلی حرکات چشم و ابرو هم اضافه کنید)تو بگو پی اچ دی...بالاخره اونا از ما خیلی پایین ترن...اونا مگه کشیک میدن...یا اصلا مگه درساشون سخته که بدونن سختی یعنی چی...من خودم کلی خاستگار پی اچ در داشتم ولی همه رو رد کردم...شوهر ما فقط باید پزشک باشهمن:مگه انسانیت ادمها توی تحصیلاتشونهخانم خود داف پندار و مثلا متتنفر از جنس مذکر:(نگاه تحقیر امیزی به من میکنه)بی اعتنا ادامه حرفشو میگیره:فقط یه پزشک در شان منه ...شوهر من باید پزشک باشه...فقط پزشکا یکم درک دارنمن:تحصیلات هیچوقت شعور نمیارهاین بار خانم خود داف پندار و مثلا متنفراز جنس مذکر حتی زحمت به خودش نمیده که با نگاهش منو تحقیر کنه ادامه میده:فکر کن بری خونه نتوتی با شوهرت درمورد مریض هات حرف بزنی...یا نفهمی اون داره چی میگه از کارش(همون حالت لب و دهن وچشم و ابرو و ناز و عشوه رو اضافه کنید)سکوتمن دارم قهموم میخورم و زیر چشمی به خانم خود داف پندار  و مثلا متنفر از جنس مخالف نگاه میکنم میببینم که با حرکت سر و صورت رو به بقیه به من اشاره میکنه و با حرکت لب هاش میگه که این دختره چاق احمق کیه؟شوهر کرده؟شوهرش مهندسه؟نمیدونم چرا جای اینکه ناراحت بشم از خنده میخوام منفجر بشمپارت دوممکان همونزمان صبح ساعت 4 که من از تایم شب زایشگاهم برگشتمافراد خانم خود داف پندار مثلا متنفر از جنس مذکر و اون یکی خانم خود داف پندارمن:در حال تعویض لباس و اماده شدن برای خوابخانم خود داف پندار مثلا متنفر از جنس مذکر:اره بابا دکتر (ج)رزیدنت سال دو قلب به من پیشنهاد داد و بهم کگفت که تو چقدر خوشگلی هیچی دیگه الان هی بهم پیام میده یکی دوبارم رفتم دیدمش بیچاره فکر میکنه من به این سیاه زشت اهمیت میدم...(ف)رزیدنت داخلی هم یه دوباری منو تا حالا برده شام...بهم گفته من از تو خوشم میاد چون با هیچکس دیگه ای نیستی دیدی که چقدر چاقه...اون روزم رزیدنت(ع)بهم زنگ زدمیدونی که رزیدنت چشمه...والا من نمیدونم اینا شماره منو از کجا گیر میارن...ولی در هر صورت من که از مردا بدم میاد...بالاخره ما پزشک و کشیک !!!میدیم شوهرمون حتما باید پزشک باشه تا ما رو درک کنه...اه اه باز این دختره چاق زشت اومداستدلال و شخصیتش از پهنا تو حلقم ...قضاوتشم با شمانمیفهمم چرا مثل این اکثریت نه میتونم رفتار کنم نه فکر کنم...ولی گاهی فکر میکنم اگه غیر از پزشک ها بقیه رو ادم حساب نمیکردم و دنبال پول وقیافه بودم زندگیم راحتتر بودهرچی نباشه من یه دکتر بدبخت چاق زشتم
زیرزمینی