روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

۲۴ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

۱۷تیر
گودی...کتابی با یه نویسنده هندی...جومپا لاهیری اینکه بخوام شروعش کنم خیلی برام سخت بود ولی وقتی میگرفتمش دستم زمین گذاشتنش برام سخت میشد...جدیدا که نه یکی دوسال شایدم بیشتره که با اشنا شدن با نویسنده های خوب ایرانی خوندن کتابهای ترجمه شده برام سخت شده ولی حالا تصمیم گرفتم یه کتاب ایرانی بخونم یه خارجی...گودی داستان زندگی دو برادره...داستان زندگی ما ادما...ادمایی که میایم و بقیه رو به خودمون عادت میدیم...کارهایی که دوست داریم توی زندگیمون انجام میدیم ...هدف انتخاب میکنیم غافل از اینکه کارهای ما...خواسته یا ناخواسته ...میتونه زندگی اطرافیانمون و حتی بچه هایی که به این دنیا دعوت میکنیم رو تحت شعاع قرار میده...گودی داستان تنهایی امروز ما ادمهاست...تنهایی که شاید هیچ چاره ای نتونستیم براش پیدا کنیمتوصیه میکنم این کتاب رو بخونید... من دوسش داشتمبخشی از کتاب که خیلی به دلم نشست:خود تنهایی هم شکلی از همدم بود:سکوت قابل اعتماد اتاق هاش...ارامش ایستای شب ها.این امید که همه چیز را همان جا که گذاشته پیدا میکند...که هیچ مزاحمتی در کار نیست...که غافلگیر نمیشود.تنهایی در اخر هر روز به او خوش امد میگفت و شبها کنارش میماند.هیچ دلش نمیخواست این تنهایی را مغلوبه کند.کم کم وابسته اش شده بود...با ان وارد رابطه شده بود...رابطه ای رضایت بخش تر و پایدار ترازرابطه هایی که در هر دو زندگی مشترکش تجربه کرده بود.
زیرزمینی
۱۷تیر
گودی...کتابی با یه نویسنده هندی...جومپا لاهیری اینکه بخوام شروعش کنم خیلی برام سخت بود ولی وقتی میگرفتمش دستم زمین گذاشتنش برام سخت میشد...جدیدا که نه یکی دوسال شایدم بیشتره که با اشنا شدن با نویسنده های خوب ایرانی خوندن کتابهای ترجمه شده برام سخت شده ولی حالا تصمیم گرفتم یه کتاب ایرانی بخونم یه خارجی...گودی داستان زندگی دو برادره...داستان زندگی ما ادما...ادمایی که میایم و بقیه رو به خودمون عادت میدیم...کارهایی که دوست داریم توی زندگیمون انجام میدیم ...هدف انتخاب میکنیم غافل از اینکه کارهای ما...خواسته یا ناخواسته ...میتونه زندگی اطرافیانمون و حتی بچه هایی که به این دنیا دعوت میکنیم رو تحت شعاع قرار میده...گودی داستان تنهایی امروز ما ادمهاست...تنهایی که شاید هیچ چاره ای نتونستیم براش پیدا کنیمتوصیه میکنم این کتاب رو بخونید... من دوسش داشتمبخشی از کتاب که خیلی به دلم نشست:خود تنهایی هم شکلی از همدم بود:سکوت قابل اعتماد اتاق هاش...ارامش ایستای شب ها.این امید که همه چیز را همان جا که گذاشته پیدا میکند...که هیچ مزاحمتی در کار نیست...که غافلگیر نمیشود.تنهایی در اخر هر روز به او خوش امد میگفت و شبها کنارش میماند.هیچ دلش نمیخواست این تنهایی را مغلوبه کند.کم کم وابسته اش شده بود...با ان وارد رابطه شده بود...رابطه ای رضایت بخش تر و پایدار ترازرابطه هایی که در هر دو زندگی مشترکش تجربه کرده بود.
زیرزمینی
۱۲تیر
دیوانه بوسپیرونامتحانبیمارستانخواستگاریپارسیانبیسوادیترستنهاییویتدراوالسیگارهالوسینیشنبدخلقیتغییراتایندهزندگیبوردر لاینسیکلوتایمیجراحیبچهاونور ابنگرانیعشقدوستزندگی زندگیزندگی و زندگیحرفایی که ارزش گفتن ندارن...شایدم کسی نیست که ارزش شنیدنشونو داشته باشه...شایدم خودم نمیخوام به کسی بگم...ولی بهمم میریزن...باید یه جایی خالی بشه این سردرگمیببخشید که چیزایی که میذارم نه جالبن نه ارزش خوندن دارن...ولی باید یه جوری یه جایی. نگرانیهامو بریزم بیرون و این ماسک خنده رو بذارم کنار
زیرزمینی
۱۲تیر
دیوانه بوسپیرونامتحانبیمارستانخواستگاریپارسیانبیسوادیترستنهاییویتدراوالسیگارهالوسینیشنبدخلقیتغییراتایندهزندگیبوردر لاینسیکلوتایمیجراحیبچهاونور ابنگرانیعشقدوستزندگی زندگیزندگی و زندگیحرفایی که ارزش گفتن ندارن...شایدم کسی نیست که ارزش شنیدنشونو داشته باشه...شایدم خودم نمیخوام به کسی بگم...ولی بهمم میریزن...باید یه جایی خالی بشه این سردرگمیببخشید که چیزایی که میذارم نه جالبن نه ارزش خوندن دارن...ولی باید یه جوری یه جایی. نگرانیهامو بریزم بیرون و این ماسک خنده رو بذارم کنار
زیرزمینی
۰۹تیر
ومن زیر سایبانی زردبه گیسوی تو می اندیشمان را خواهند بریدو در ادامه داستانتو در اشپزخانه ای دور میان ظرف های کثیف گم میشوی.2پیش تر هابیدار میشدم با صدای بانگ خروس ها.اما حالااس-ام-اس ها بیدارم میکنند.پس تو کی میخواهی بیدارم کنی محبوبم؟دنیا دارد به پایان میرسد.3دانه های اشک ازچشمم بیرون میزنندچون قطار مورچه هااز چشمان مرده.نکند اشک نیستندمورچه اند اینهانکند مرده امدرحسرت تو؟4در کنج کوچه تکیه بر دیوار .ایستاده ام.بروم خانه یا نروم!مادرمدر خانه چشم به راه استتودر کافه غروب.چون ابری هستمدر تردیدببارم یا نبارم...5نمیدانیداین تاکسی کهنه و قراضهچه دختران زیبایی رابه مقصد رسانده.نمیدانیداین تاکسیموزه ی چه رویاهای زیبایی است...6سوار تاکسی میشویتصویرمندر اینه ان.حتما حالاچون نقطه ای شده امنقطه ی سیاهیبرپایان جمله ی عشقمان.7راه که میروممدام برمیگردمپشت سرم را نگاه میکنممدام...!دیوانه نیستممحبوبم را در پشت سر گم کرده ام!8من ابر شدمگفته بودی که خورشیدییادت هستتا زیباتر بتابیچقدر گریستم؟9هرگاه که میاییخانه ام ویران میشودصدای قدم هایتتنها طوفان ها بیدار میکنددیگر نیادوستت نمیدارمماه. پشت درختان کاج میرودوتوبا همین شعر تمام میشوی10پشت نخستین میزی کهبرایم چیده بودیهمه چیز را باختمدیگر. دوستت نخواهم داشتمثل قصه ای که شنیده امشعری که گفته امفراموشت خواهم کردرسول یونانوقتی حالم بده شعر میخونم...گاهی بهتر میشم...نظرات رو میبندم...میخوام سکوت باشه و باور کنم همه شمایی که میخونید یا نمیخونید اینها رو دوست دارید...تنهایی شعر خوندن حالم رو بهتر نمیکنه یا شعر خوندن با کسی که شعر دوست نداره...مرسی که به خواستم احترام میذارید
زیرزمینی
۰۹تیر
ومن زیر سایبانی زردبه گیسوی تو می اندیشمان را خواهند بریدو در ادامه داستانتو در اشپزخانه ای دور میان ظرف های کثیف گم میشوی.2پیش تر هابیدار میشدم با صدای بانگ خروس ها.اما حالااس-ام-اس ها بیدارم میکنند.پس تو کی میخواهی بیدارم کنی محبوبم؟دنیا دارد به پایان میرسد.3دانه های اشک ازچشمم بیرون میزنندچون قطار مورچه هااز چشمان مرده.نکند اشک نیستندمورچه اند اینهانکند مرده امدرحسرت تو؟4در کنج کوچه تکیه بر دیوار .ایستاده ام.بروم خانه یا نروم!مادرمدر خانه چشم به راه استتودر کافه غروب.چون ابری هستمدر تردیدببارم یا نبارم...5نمیدانیداین تاکسی کهنه و قراضهچه دختران زیبایی رابه مقصد رسانده.نمیدانیداین تاکسیموزه ی چه رویاهای زیبایی است...6سوار تاکسی میشویتصویرمندر اینه ان.حتما حالاچون نقطه ای شده امنقطه ی سیاهیبرپایان جمله ی عشقمان.7راه که میروممدام برمیگردمپشت سرم را نگاه میکنممدام...!دیوانه نیستممحبوبم را در پشت سر گم کرده ام!8من ابر شدمگفته بودی که خورشیدییادت هستتا زیباتر بتابیچقدر گریستم؟9هرگاه که میاییخانه ام ویران میشودصدای قدم هایتتنها طوفان ها بیدار میکنددیگر نیادوستت نمیدارمماه. پشت درختان کاج میرودوتوبا همین شعر تمام میشوی10پشت نخستین میزی کهبرایم چیده بودیهمه چیز را باختمدیگر. دوستت نخواهم داشتمثل قصه ای که شنیده امشعری که گفته امفراموشت خواهم کردرسول یونانوقتی حالم بده شعر میخونم...گاهی بهتر میشم...نظرات رو میبندم...میخوام سکوت باشه و باور کنم همه شمایی که میخونید یا نمیخونید اینها رو دوست دارید...تنهایی شعر خوندن حالم رو بهتر نمیکنه یا شعر خوندن با کسی که شعر دوست نداره...مرسی که به خواستم احترام میذارید
زیرزمینی
۰۷تیر
-میخوام انصراف بدم.-اگه عرضه داشتی انصراف میدادی-7 سال عمرمو گذاشتم-از این به بعد عمرتو تلف نکن-کی میدونه اینجوری بهتره-جلوی ضرر رو از هرجا بگیری منفعته-میخوام انصراف بدم-تو از اولم ادم این کار نبودی-فکر میکردم هستم-بهتر...برو انصراف بده...انگار از دماغ فیل افتاده با این پزشکی خوندنش-میخوام انصراف بدم-شوهر کنی درست میشه-چه ربطی داره؟-تو الان دلت شوهر میخواد-من دارم از نگرانی های زندگی خودم میگم تو میگی یکی دیگه هم بذار ور دل خودت؟-عشق همه چی رو درست مییکنه-من خوصله خودمم ندارم چه برسه یکی دیگه-دعا میکنم خدا یه عشق سر راهت بذاره-میخوام انصراف بدم- به اینده فکر کن همه چی درست میشه-پس الانم چی؟عمر و جوونیمه که داره میره-اینده خوشحال میشی از راهی که اومدی-اگه خوشحال نباشم چی؟الن که خوشحال نیستم چی؟-میخوام انصراف بدم-دیدی بهت گفتم نرو پزشکی-فکر نمیکردم اینجوری باشه-خب میرفتی دندون...من که گفتم پزشکی سخته-از مته و اره دندونپزشکی میترسم-خب میری سر کار درست میشه-اگه درسم تموم شد و نرفتم سرکار چی؟جواب 8 سال عمر تلف شده منو کی میده؟-میخوام انصراف بدم-نگران نباش همه دکترا مثل توان-چند تا دکترتا حالا دور و ورت بوده که سال هفتم بخوان انصراف بدن؟-یکی بود که اخرش خودکشی کرد-خب اون بیچاره هم مثل من حالش بد بوده...باید میرفت روانپزشک-اره ولی تو نرو ...تو که چیزیت نیست
زیرزمینی
۰۷تیر
-میخوام انصراف بدم.-اگه عرضه داشتی انصراف میدادی-7 سال عمرمو گذاشتم-از این به بعد عمرتو تلف نکن-کی میدونه اینجوری بهتره-جلوی ضرر رو از هرجا بگیری منفعته-میخوام انصراف بدم-تو از اولم ادم این کار نبودی-فکر میکردم هستم-بهتر...برو انصراف بده...انگار از دماغ فیل افتاده با این پزشکی خوندنش-میخوام انصراف بدم-شوهر کنی درست میشه-چه ربطی داره؟-تو الان دلت شوهر میخواد-من دارم از نگرانی های زندگی خودم میگم تو میگی یکی دیگه هم بذار ور دل خودت؟-عشق همه چی رو درست مییکنه-من خوصله خودمم ندارم چه برسه یکی دیگه-دعا میکنم خدا یه عشق سر راهت بذاره-میخوام انصراف بدم- به اینده فکر کن همه چی درست میشه-پس الانم چی؟عمر و جوونیمه که داره میره-اینده خوشحال میشی از راهی که اومدی-اگه خوشحال نباشم چی؟الن که خوشحال نیستم چی؟-میخوام انصراف بدم-دیدی بهت گفتم نرو پزشکی-فکر نمیکردم اینجوری باشه-خب میرفتی دندون...من که گفتم پزشکی سخته-از مته و اره دندونپزشکی میترسم-خب میری سر کار درست میشه-اگه درسم تموم شد و نرفتم سرکار چی؟جواب 8 سال عمر تلف شده منو کی میده؟-میخوام انصراف بدم-نگران نباش همه دکترا مثل توان-چند تا دکترتا حالا دور و ورت بوده که سال هفتم بخوان انصراف بدن؟-یکی بود که اخرش خودکشی کرد-خب اون بیچاره هم مثل من حالش بد بوده...باید میرفت روانپزشک-اره ولی تو نرو ...تو که چیزیت نیست
زیرزمینی
۰۷تیر
1-به مرده گفتم زن و شوهر نسبت فامیلی دارین گفت اره زن و شوهریم2- به زنه گفتم بیضه های بچت ورم هم کرده گفت من که ندیدم3-داشتم پانسمان بچه رو عوض میکردم مرده گفت خانم دکتر شما کی هستین که دوباره بیایم؟دفعه پیش اینترن ها پانسمان رو عوض کردن بلد نبودن4-زنه گفت دوروز پیش تصادف کردیم بش گفتم پس چرا الان اومدین؟گفت اخه میترسم طحال و دیافراگمش پاره شده باشه5-به زنه گفتم بعد از عمل بچت مشکلی نداشته؟گفت چرا تخمکاش ورم کرده...گفتم مگه پسر نیست گفت چرا همین دونه هاش ورم کرده6-زنه بهم گفت پانسمانش رو کی عوض کنم؟گفتم پرستار موقع ترخیص بهتون میگه بچه 4 ساله تخت کناری گفت این که پرستار نیست دکتره7-ساعت 3 صبح مریض رو از یه بیمارستان دیگه با شرح حال خوردن جسم خارجی اوردن بیمارستان ما.به مادره میگم چرا صبر نکردین صبح همون بیمارستان کاراش انجام بشه؟گفت تو کاری نداشته باش کاراشو انجام بده.کاراشو انجام دادم زنگ زدم به رزیدنت گفت بمونه تا صبح برای برونکوسکوپی.صبح مادره رضایت به برونکوسکوپی نداد بچه رو ترخیص کرد.8-بچه اومده بود با توده بدخیم مدیاستن هرچی با مامانش حرف میزدیم اصرار داشت که اول شکاف لبش عمل بشه بعد توده بدخیمش!!!9-واسه پیرمرده لوله بینی گذاشتم هرچی اروغ بود حواله صورتم کرد.تو سطل کنار مریض خودم بالا اوردم!!!10-از دست همراه مریضی که داشت بد و بیراه بار پرستار میکرد فرار کردم یهو وسط اورژانس نمیدونم چجوری پیدام کرد رو به پرستار داد میزنه یکم مثل این خانم دکتر مهربون باش11-همراه مریض برگه های پذیرش رو میذاره جلوم بش میگم بده پرستار.میگه کدوما پرستارن.میگم تونایی که گوشی دور گردنشون نیست پرستارن(یعنی از بدجنسی خودم حال کردم)رفت برگه پذیرش رو داد به رزیدنت12-وایساده بودم کنار رزیدنت همراه مریض برای بار صدم اومد و درمورد عمل مریضش پرسید گفتم ایشون دکترشه...رزیدنت میخواست خرخرمو بجوه13-به مریض میگم یادت میاد چه اتفاقی افتاده میگه اینجا بهشته یا جهنم؟تو عزراییلی یا حوری؟14-رزیدنت میگه برو معاینه مقعدی بکن تا میرم بالا سر مریض میاد دنبالم میگه دستکشتو ننداز من ببینم میگم بیا ببین نیاز به معاینه نداره خودش همه چی رو پس داده15-رزیدنت 1 میره معاینه مقعدی کنه صدای جیغ مریض بیمارستان رو برمیداره...بعد از چند دقه که میاد به رزیدنت 3 میگه دکتر چیزی نداشت ولی معاینشم همچین دلچسب نبودپی نوشت:حال نداشتم با طول و تفسیر بنویسم به روش دکتر ربولی نوشتمhttp://rezasr2.blogsky.com
زیرزمینی
۰۷تیر
1-به مرده گفتم زن و شوهر نسبت فامیلی دارین گفت اره زن و شوهریم2- به زنه گفتم بیضه های بچت ورم هم کرده گفت من که ندیدم3-داشتم پانسمان بچه رو عوض میکردم مرده گفت خانم دکتر شما کی هستین که دوباره بیایم؟دفعه پیش اینترن ها پانسمان رو عوض کردن بلد نبودن4-زنه گفت دوروز پیش تصادف کردیم بش گفتم پس چرا الان اومدین؟گفت اخه میترسم طحال و دیافراگمش پاره شده باشه5-به زنه گفتم بعد از عمل بچت مشکلی نداشته؟گفت چرا تخمکاش ورم کرده...گفتم مگه پسر نیست گفت چرا همین دونه هاش ورم کرده6-زنه بهم گفت پانسمانش رو کی عوض کنم؟گفتم پرستار موقع ترخیص بهتون میگه بچه 4 ساله تخت کناری گفت این که پرستار نیست دکتره7-ساعت 3 صبح مریض رو از یه بیمارستان دیگه با شرح حال خوردن جسم خارجی اوردن بیمارستان ما.به مادره میگم چرا صبر نکردین صبح همون بیمارستان کاراش انجام بشه؟گفت تو کاری نداشته باش کاراشو انجام بده.کاراشو انجام دادم زنگ زدم به رزیدنت گفت بمونه تا صبح برای برونکوسکوپی.صبح مادره رضایت به برونکوسکوپی نداد بچه رو ترخیص کرد.8-بچه اومده بود با توده بدخیم مدیاستن هرچی با مامانش حرف میزدیم اصرار داشت که اول شکاف لبش عمل بشه بعد توده بدخیمش!!!9-واسه پیرمرده لوله بینی گذاشتم هرچی اروغ بود حواله صورتم کرد.تو سطل کنار مریض خودم بالا اوردم!!!10-از دست همراه مریضی که داشت بد و بیراه بار پرستار میکرد فرار کردم یهو وسط اورژانس نمیدونم چجوری پیدام کرد رو به پرستار داد میزنه یکم مثل این خانم دکتر مهربون باش11-همراه مریض برگه های پذیرش رو میذاره جلوم بش میگم بده پرستار.میگه کدوما پرستارن.میگم تونایی که گوشی دور گردنشون نیست پرستارن(یعنی از بدجنسی خودم حال کردم)رفت برگه پذیرش رو داد به رزیدنت12-وایساده بودم کنار رزیدنت همراه مریض برای بار صدم اومد و درمورد عمل مریضش پرسید گفتم ایشون دکترشه...رزیدنت میخواست خرخرمو بجوه13-به مریض میگم یادت میاد چه اتفاقی افتاده میگه اینجا بهشته یا جهنم؟تو عزراییلی یا حوری؟14-رزیدنت میگه برو معاینه مقعدی بکن تا میرم بالا سر مریض میاد دنبالم میگه دستکشتو ننداز من ببینم میگم بیا ببین نیاز به معاینه نداره خودش همه چی رو پس داده15-رزیدنت 1 میره معاینه مقعدی کنه صدای جیغ مریض بیمارستان رو برمیداره...بعد از چند دقه که میاد به رزیدنت 3 میگه دکتر چیزی نداشت ولی معاینشم همچین دلچسب نبودپی نوشت:حال نداشتم با طول و تفسیر بنویسم به روش دکتر ربولی نوشتمhttp://rezasr2.blogsky.com
زیرزمینی